بررسى و نقد ترجمههاى پيشين و كشف توانمندىها و كاستىهاى احتمالى آنها به منظور دستيابى به ترجمهاى جامع و مطلوب از قرآن كريم همواره لازم و راهگشاست. در اين راستا، مقاله حاضر به بررسى اجمالى ترجمهاى از قرآن به زبان آلمانى از رودى پارت،[1] قرآنپژوه و مترجم مشهور آلمانى، پرداخته است. در اين بررسى كه بر محور صحت و دقت ترجمه مذكور صورت گرفته، مشخص مىشود كه روش مترجم ــ كه ابتكارى نيز هست ــ در رسيدن به ترجمهاى درست، دخيل بوده است. در آغاز به خلاصهاى از حيات علمىِ مترجم اشاره رفته و آن گاه در بحث اصلى به نقاط قوت و سپس به كاستىهاى ترجمه پرداخته شده است. تأثير دانش فقهى و كلامى در بروز اين نقاط قوت و ضعف به خوبى آشكار است.
آمارهاى موجود نشان مىدهد كه تا يك دهه قبل، كتاب مقدس به 1928 زبان مختلف ترجمه شده، در حالى كه سهم ترجمههاى كامل قرآن تا سال 95 ميلادى تنها 70 زبان رايج دنيا بوده است.[2] اين ارقام ضمن اين كه نشانگر رويكرد گسترده بشر به كلام آسمانى است، رسالت ما را براى شناختن و شناساندن اين كتاب به جهانيان يادآورى مىكند.
طبق يك برآورد، تا كنون حدود 20 ترجمه كامل از قرآن به زبان آلمانى انجام گرفته كه با توجه به جغرافياى اين زبان رقم چشمگيرى است. ضمن اين كه تعداد زيادى ترجمه گزيده و ناقص ارائه شده كه از جمله مىتوان ترجمه زيبا و آهنگين فريدريش روكرت[3] را نام برد. ازطرفى نيز قرآن پژوهان و مترجمان آلمانى آثار مهمى از خود برجاى گذاشتهاند كه به دليل جايگاه آنها نزد اسلام شناسان و شرقشناسنان مغرب زمين لازم است مورد مطالعه قرار گيرند.
شناخته شدهترين ترجمه از قرآن به زبان آلمانى ترجمه رودى پارت است. اين ترجمه از زمان انتشار (دهه شصت) تا كنون بارها در كشورهاى مختلف تجديد چاپ شده است و به نظر برخى قرآن پژوهان آلمانى، از لحاظ اعتبار علمى، در مقايسه با ترجمههاى پيشين ترجمهاى ممتاز به شمار مىرود.[4] از جمله ترجمههايى كه پيش از ترجمه رودى پارت انجامگرفته، ترجمه شوايگر[5] (1623م)، مگرلاين[6] (1772م)، اولمان[7] (1840م)، هنينگ[8] (1901م) وگلداشميت[9] (1916م) است.
هلموت گِتيه، محقق آلمانى و نويسنده كتاب قرآن و تفاسير قرآنى، از بين ترجمههاى ياد شده تنها ترجمه ماكس هنينگ را قابل استفاده و استناد مىشمرد.[10]
رودى پارت متولد 1901 در ويتندورف آلمان، پس از گرفتن درجه دكترا به تدريس اسلامشناسى در دانشگاه توبينگن پرداخت و در 1940 كرسى استادى دانشگاه بن را كسب نمود. او كه از استادان برجسته زبان و ادبيات عرب بود، نزد اسلامشناسان غربى به عنوان يك قرآن پژوه شناخته شد. كتاب محمد و قرآن، اثر وى، از منابع معتبر اسلامشناسى در غرب است. با اين حال، ترجمه و تفسير و واژهنماى او از قرآن، از خدمات ماندگار وى محسوب مىشود. با نگاهى به حيات علمى او مىبينيم، زمانى كه هنوز ترجمه ريچارد بل و رژى بلاشر در اروپا منتشر نشده بود، وى در سال 1935، طرح ترجمهاى نوين، علمى و همراه با تفسير كوتاه را ارائه كرد. در سال 1950 در مقالهاى تحت عنوان «مرزهاى قرآن پژوهى»[11]طرح خود را دنبال كرد و با نگاهى به تلاش دو مترجم ياد شده به برخى از دشوارىهاى فنى ترجمه قرآن اشاره كرد. سرانجام در 1966 ترجمه قرآن را به پايان رسانيد. پارت در مقدمه ترجمه خود تصريح نموده كه از ترجمههاى پيشين استفاده نكرده است،[12] و اين نشانه پشتكارو روحيه پژوهشگر اوست.
نكتهاى كه بيش از هر چيز به ترجمه پارت امتياز مىبخشد، فهم دقيق آيات قرآن و ترجمه آنهاست.[13] اين شيوه كه در قرآن پژوهى با عنوان «فهم قرآن با قرآن» شناخته شده،[14] در تفسير قرآن به روش علماى اماميه از اصالت و اعتبار بالايى برخوردار است كه نمونه برجسته آن تفسير الميزان از علامه طباطبايى است. حال، چنانچه بپذيريم ترجمه ــ دست كم در مورد قرآن ــ نوعى تفسير موجز است، اهميت اين روش براى دستيابى به ترجمهاى درست، روشن مىشود.
اگر اين سؤال مطرح شود كه چگونه پارت براى فهم آيات قرآن، از آيات ديگر كمك گرفته است، در پاسخ مىتوان گفت كه قرآن از ديدگاه وى قبل از هر چيز يك سند تاريخى از نبوت حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله است.[15] اين مطلب، هم در مقدمه ترجمه و هم دركتاب محمد و قرآن او مورد تأكيد قرار گرفته است. لذا مترجم بر اين عقيده است كه دشوارىهاى فهم آيات قرآنى با استناد به ساير آيات حل مىشود؛ بدين ترتيب كه مترجم بايد نخست آياتى را كه در لفظ و معنى مشتركاتى دارند بررسى و با هم مقايسه كند و آن گاه معناى آيه را در قالب زبانِ مقصد بريزد.
ديگر كارِ پارت خوددارى وى از به كارگيرى زبان ادبى و شعرگونه است. پارت بر صحت ترجمه تأكيد نموده و زيبايى الفاظ و جنبههاى بلاغى آيات را مد نظر قرار نداده است. متن ترجمه در عين روانى، پر از افزودههاى توضيحى است. براى برخى آيات، علاوه بر ترجمه آيه، ترجمهاى تحت اللفظى و گاه ترجمهاى احتمالى ــ همراه با علامت سؤال به نشانه ترديد مترجم ــ آمده كه اين كار به پيوستگى و انسجام كلام لطمه وارد كرده و گاه خواندن متن را ملالآور ساخته است. با اين حال، مترجم عقيده دارد كه به دليل تنوع و تغيير بسيار در سبك بيان و انشاى قرآن، از به كارگرفتن افزودههاى توضيحى گريزى نيست.[16] البته اين مطلب با درنظر گرفتن شرايط لازم و سعى در رعايت ايجاز تا حدى درست است. از طرفى، بسيارى از قرآن پژوهان صِرف ترجمه آيات را، چه تحت اللفظى و چه آزاد، براى انتقال پيام كافى نمىدانند،[17] از اينرو مترجم بايد از واژهها و عباراتى به عنوان توضيح بهرهگيرد. گرچه اين مسئله در باب ترجمه قرآن و اصول مربوط به آن مورد اختلاف است، ولى در عمل همه مترجمان بدان تن دادهاند.
الف ـ مشابهات قرآن كه شامل تركيبات، تعبيرات، آيات و ساختهاى نحوى مشابه است همه به طور يكسان ترجمه شده است. به عنوان مثال، تركيباتى مانند: «له ملك السموات و الارض» و يا «ما قدمت ايديهم» و حتى برخى آيات كه به طور كامل در سورههاى مختلف تكرار گرديده، به صورت يكدست به آلمانى ترجمه شده است. رعايت اين نكته كه به عنوان حفظ امانت در ترجمه محسوب مىشود،[18] نشانگر آن است كه مترجم، نخست تمامى آيات مشابه و قريب المضمون را بررسى و آنها را با يكديگر مقايسه كرده و آن گاه دست به ترجمه آنها زدهاست.
مثال 1: «فلاتعجبك اموالهم ولا اولادهم انما يريداللّه ليعذبهم بها» توبه (9) 55 و 85.
Du brauchst ihr Vermögen und hire Kinder nicht zu bestaunen. Gott will sie im diesseitigen leben damit bestrafen.
مثال 2: «ولا تبخسوا الناس اشياء هم» شعراء (26) 183؛ اعراف (7) 85؛ هود (11) 85.
Und zwackt den Leuten nicht ab, was ihnen gehört.
ب ـ در قرآن، برخى كلمات مترادف، گاه با هم و گاه جداگانه آمدهاند و در كاربرد، تفاوت ظريفى با هم دارند كه از جمله آنها مىتوان «خوف و خشيت»، «خضوع و خشوع» و «رحمن و رحيم» را نام برد. بديهى است كه انتقال اين تفاوت به زبان مقصد از دشوارىهاى ترجمه قرآن است. به دو مورد از دقت پارت در اين زمينه، اشاره مىشود:
مثال 1: «انما اشكوا بثى و حزنى الى اللّه» يوسف (12) 86.
Ich klage meinen gram und meine trauer Gott allein.
لغتشناسان، ميان «بثّ» و «حزن» فرق گذاشتهاند. در قاموس قرآن آمده است:
«مراد از «بث» اندوهى است كه شخص قادر به كتمان آن نيست و آن را آشكار مىكند، لذا بايد مراد از «حزن» غصّه مخفى باشد».[19] راغب نيز در مفردات همينگونه معنى كرده است.[20]
ملاحظه مىشود كه در ترجمه بالا به ترتيب، دو واژه «Gram» و «Trauer» به كار رفته كه انتخابى درست و بجاست. در حالى كه ماكس هنينگ با انتخاب «Kummer» و «Trauer» از تفاوت ظريفى كه ميان اين دو واژه است غفلت كرده است.
مثال 2: «هوالذى جعل الشمس ضياء و القمر نورا» يونس (10) 5.
Er ist es, der die Sonne zur helligkeit und den Mond zu licht gemacht ... hat.
«ضياء» و «نور» در يك مورد با هم، و چند بار جداگانه در قرآن آمدهاند. در كتب لغت و تفسير، ضياء به روشناييى گفته مىشود كه ذاتى باشد، مانند نور خورشيد، در حالى كه «نور» آن است كه بالعرض و اكتسابى باشد.[21] در ترجمه پارت با توجه به كاربرد خاص هر كدام، براى «نور» واژه Licht و براى ضياء Helligkeit به كار رفته است. همچنين در مواردى كه اين دو واژه به تنهايى به كار رفتهاند، در ترجمه آنها دقت به عمل آمده است؛ از جمله سوره انبياء (21) 48 و سوره قصص (28) 71، كه در هر دو مورد هنينگ دچار سهو شده و براى «ضياء» از معادل آلمانى Licht استفاده كرده است.
ج ـ مترجم هنگام ترجمه اصطلاحاتِ تركيبى، خود را محدود به ظاهر الفاظ نكرده و براى هر يك معادل مناسب آورده و بدين ترتيب از لغزشهاى پارهاى از مترجمان پيشين مصون مانده است. نكتهاى كه در زبانشناسى تحت عنوان توجه به نقشهاى دو گانه زبان مطرح است و مترجم بايد آن را در نظر بگيرد، يكى نقش انتقالى يا خبرى زبان و ديگر نقش ادبى يا تخييلى آن است.[22]
با دو مثال مىتوان به رعايت اين اصل در ترجمه پارت پىبرد:
1ـ «فاصبحوا نادمين» شعراء (26) 157.
Dann (aber) begannen sie (ihre Tat) zu bereuen
همان طور كه مىدانيم، واژه «اصبح» در آيه بالا كاربرد مجازى دارد و قيد زمان نيست. گلداشميت و هنينگ در ترجمههاى خود morgens = صبحگاهان آوردهاند كه تحت اللفظى و نادرست است.
2ـ «فكنتم على اعقابكم تنكصون» مؤمنون (23) 66.
معادل: ولى شما پشت كرديد Aber hir machtet kehrt
ناگفته نماند كه گاهى آقاى پارت علاوه بر آوردن ترجمه رسا و درست، ترجمه تحت اللفظى آيه را نيز در پرانتز آورده است كه اين كار ــ به رغم توجيه مترجم در مقدمه ترجمه ــ در برخى موارد از جمله در مثال زير هيچ ضرورتى ندارد:
3ـ «يوم يكشف عن ساق... قلم» (68) 42.
da die Sache brenzlig wird (wörtlich: da die wade entblösst wird)
معادل فارسى: آن گاه كه هنگامه بالا گيرد (تحت اللفظى: آن گاه كه ساق پا برهنه گردد).
برخى كاستىها در ترجمه
الف . مسائلى چون عصمت پيامبر، علم پروردگار به افعال بندگان، جبر و اختيار و جز اينها از مباحث مورد اختلاف ميان فِرق اسلامى به شمار مىرود، و طبيعى است كه هر ترجمهاى از قرآن براساس مبانى كلامى مذهب مترجم صورت گيرد. البته گاه برداشتِ مترجم غير مسلمان معلول عدم تسلط وى نسبت به اصول اعتقادى اسلام است و در برخى موارد نيز متأثر از تفاسير مذاهب مختلف است. در چنين مواردى ممكن است ترجمه دچار خطا شود و با نصّ قرآن در تعارض قرار گيرد. در اين جا با توجه به اصول مسلّم مذهب تشيع، به دو نمونه از خطاى مترجم اشاره مىشود:
مثال 1ـ «وليعلم اللّه من ينصره و رسله بالغيب» حديد (57) 25.
Auch Gott wollte (...) feststellen (w., wissen) wer ihm und seinen Gesandten im geheimen hilft
معادل فارسى: و خداوند مىخواست ... پى ببرد (بداند) چه كسى او و فرستادگانش را در نهان يارى مىكند.
ترجمه بالا موجب شبهه عدم احاطه علم پروردگار است. لذا بايد با توجه به ساير آيات كلامى قرآن اصلاح شود. مىتوان با استفاده از فعل سببى lassen ترجمه درست عبارت را به صورت زير آورد: «تا خداوند معلوم بدارد چه كسى او و فرستادگانش را در نهان يارى مىكند».
مثال 2ـ «فلعلك تارك بعض ما يوحى اليك...» هود (11) 12.
Vielleicht möchtest du etwas von dem, was dir eingegeben wird, auslassen.
معادل فارسى: شايد دلت مىخواهد بعضى از آنچه را به تو وحى مىشود رها كنى.
مفهوم اين جمله اين است كه پيامبر در كتمان يا ابلاغ بعضى از چيزهايى كه به او وحى مىشده دغدغه داشته است. همين احتمال در «تفسير و واژه نماى» مترجم نيز آمده است.[23]
اين گونه برداشت از آيه كه يادآور افسانه بىاساس و دروغين غرانيق[24] است با مسئله عصمت پيامبر اكرم(ص) و به عبارتى با خود قرآن در تناقض است.
در برخى تفاسير، از جمله تفسير نمونه، «لعلك» به «مبادا» ترجمه شده و برخى ترجمههاى اخير فارسى نيز از آن پيروى كرده و بدينصورت آوردهاند: و مبادا تو برخى از آنچه را كه به سويت وحى مىشود ترك گويى...
ب . احكام فقهى در مورد نماز، روزه، حج و مانند آن، بخشى از آيات قرآن را در بر مىگيرد. در بسيارى از موارد حكمى به اجمال صادر شده كه تفصيل و شرح آن را «سنّت» عهدهدار است. لذا دانش فقهى مترجم در صحت و قوت ترجمه نقش دارد.
مثال 1 ـ و كلوا واشربوا حتى يتبيّن لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر... بقره (2) 187.
Und esst und trinkt, bis ihr in der Morgendämmerung einen weissen von einem schwarzen Faden unterscheiden Könnt.
معادل فارسى: و بخوريد و بياشاميد تا وقتى كه در طلوع فجر بتوانيد نخ سفيدى را از نخ سياه تميز دهيد.
منظور از تعبير كِنايى قرآن، پديدار شدن سپيدى سحر از سياهى شب است. اين دستور فقهى به منظور ارائه يك مقياس عينى، يعنى استفاده از نخ سياه و سفيد براى تشخيص شروع روزه نيست. لذا در يكى از ترجمههاى اخير فارسى، آيه فوق اين گونه ترجمه شده است:
و بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد بامداد از رشته سياه [شب] بر شما نمودار شود.[25]
مثال 2 ـ «فتيمموا صعيدا طيبا...» نساء (4) 43
, dann sucht einen sauberen (oder: geeigneten, w. guten) hochgelegenen Platz auf und streicht euch über...
معادل فارسى: در اين صورت جاى تميز [يا: مناسب، تحت اللفظى: خوب] و بلندى پيدا كنيد و بر چهره و دستهايتان بكشيد.
عبارت بالا كه حكم تيمم را بيان مىكند، توسط مترجم آلمانى مبهم و نارسا ترجمه شده است. در ترجمههاى هنينگ و ابن رسول از لفظ «خاك» استفاده شده كه گوياتر است.
ج . در پايان، برخى ديگر از موارد سهو در ترجمه پارت را با ذكر شماره آيه يادآور مىشويم و به دليل روشن بودن موارد و اختصار كلام از شرح آن صرف نظر مىكنيم:
ــ ترجمه شبههانگيز آيات كلامى: بقره (2) 29؛ آل عمران (3) 142.
ــ ترجمه مبهم آيه فقهى: بقره (2) 236 و 237 در باب پرداخت مهريه زن.
ــ انتخاب معادل نادرست: بقره (2) 273 براى كلمه «جاهل»؛ بقره (2) 215 براى كلمه «خير».
ــ سوء برداشت در فهم آيه: بقره (2) 104 در بيان مقصود از «راعنا» و «انظرنا».
ــ حذف تأكيد: بقره (2) 4.
در مجموع، مترجم كارى علمى، پر زحمت و همراه با دقت انجام داده است. به علاوه روشِ علمى او در صحت و استحكام ترجمه نقش مهمى دارد، ولى ترجمه او از آيات فقهى و كلامى، خالى از نقص نيست. اين بدان سبب است كه اين دو رشته علمى كه از علوم اسلامى به شمار مىروند، در شناخت مفاهيم قرآنى و بالاخره در ترجمه قرآن نقشى بسزا دارند؛ از اينرو به طور كلى مىتوان گفت كه آن بخش از اصول و مبانى ترجمه قرآن كه علمى و كاربردى است، در اين ترجمه به طور نسبى رعايت شده، ولى آنچه به سطح دانش فقهى و كلامى اين مترجم غير مسلمان مربوط مىشود موجب بروز كاستى در ترجمه وى گرديده است.
[1]1. Rudi Paret, Der Koran, Stuttgart, Kohlhammer, 1962.
[2]. نقدى، محمد؛ فردا دير است، ترجمان وحى، شماره 4، اسفند 77.
[3]1. Friedrich Rückert.
[4]2. Gätje, Helmut, »Zur Koranübersetzung von Rudi Paret«, aus Bustan (Österceichische Zeitschrift), 6-1965.
[5]3. Schweiger.
[6]4. Megerlein.
[7]5. Ulman.
[8]6. Henning.
[9]7. Goldschmidt.
[10]8. Gätje, Helmut, id, p.35.
[11]1. Paret, Rudi, Grenzen der Koranforschung, Stuttgart 1960.
[12]2. Paret, Rudi, Vorwort zu, Der Koran, Übersetzung von R. Paret, Stuttgart 1966.
[13]. همان، ص 8.
[14]. خرمشاهى، بهاءالدين؛ فهم قرآن با قرآن، مترجم ويژهنامه ترجمه قرآن، سال سوم، شماره دهم، تابستان 1372.
[15]3. Paret, R., Mohammed und der Koran, Vorwort, Stuttgart 1957.
[16]1. Paret, Rudi; Vorwort zu Der Koran, p.7.
[17]. مشكلات و ديدگاهها در ترجمه قرآن، مترجم، سال سوم، شماره دهم.
[18]. كريمىنيا، مرتضى؛ يكسانى و هماهنگى ترجمه قرآن، ترجمان وحى، شماره اول، شهريور 1376.
[19]. قرشى، سيدعلىاكبر، قاموس قرآن، ج 1، ص 161.
[20]. مفردات، ص 108.
[21]. نك: اقرب الموارد، ذيل دو واژه ضياء و نور.
[22]. نجفى، ابوالحسن، «مسئله امانت در ترجمه»، درباره ترجمه، مركز نشر دانشگاهى، 1370.
[23]1. Paret, R.; Kommentar und Konkordanz, Stuttgart 1977, zu betroffenem Vers.
[24]. نك: تفسير نمونه، ج 14، ص 141.
[25]. نك: ترجمه استاد فولادوند، سوره بقره، آيه 187.